ماندگارترین دیالوگ های تاریخ سینما



کایزر شوزه: بزرگترین نیرنگ شیطان این بود که این تصور رو بوجود آورد که وجود نداره!


ادامه مطلب
[ شنبه 18 آذر 1391برچسب: ماندگارترین دیالوگ های تاریخ سینما, ] [ 23:25 ] [ zahra ] [ ]
آیا شب یلدای امسال پایان دنیاست؟

 آیا شب یلدای امسال پایان دنیاست؟

پایگاه اطلاع‌رسانی ناسا در واکنش به شایعات مطرح شده مبنی بر به پایان رسیدن دنیا در روز ۲۱ دسامبر (اول دی ماه)، به سوالات مربوط به این شایعه پاسخ داده است.
مدت‌هاست که شایعات مختلفی در مورد به پایان رسیدن دنیا در سال ۲۰۱۲ و در روز ۲۱ دسامبر (مصادف با اول دی ماه) در وبلاگ‌های مختلف و شبکه‌های اجتماعی رد و بدل می‌شود و هر روز ابعاد گسترده‌تری نیز به خود می‌گیرد.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ] [ 18:7 ] [ zahra ] [ ]
روزی که آلبرت انیشتین از رسیدن آن می ترسید!!

 روزی که آلبرت انیشتن از آن میترسید احتمالاً بالاخره رسید:

 

دور هم در کافی شاپ در حال خوردن قهوه


ادامه مطلب
[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ] [ 18:41 ] [ zahra ] [ ]
معمای جالب زندانی و زندانبان ها

 زنداني داراي دو در است، يكي در آزادي و ديگري دَرِ اعدام. اين زندان داراي دو زندانبان است كه يكي از آنها راستگو و ديگري دروغگوست. خودِ زندانبانان همديگر را به خوبي مي شناسند. در اين زندان مردي محبوس است كه نمي داند كداميك از زندانبانان راستگو، و كداميك دروغگو است؟ به او اجازه مي دهند، از یکی از زندانبانان 1 سئوال بپرسد و از پاسخ ، بفهمد در آزادي كدام است تا از آن خارج شود. از کدام زندانبان و چه پرسشي بايد بكند تا به آزادي او بينجامد؟

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

.

پاسخ : به يكي از دربانها نزديك شده، از او مي پرسد: « آقا، اگر من از دربان ديگر بپرسم كه در آزادي كدام است، كدام در را نشان خواهد داد؟» هر دري را كه دربان نشان دهد، مي فهمد آن در، دَرِ اعدام است لذا برعكس عمل كرده، از در ديگر خارج خواهد شد. چرا؟ علتش آن است كه اگر جمله فوق را از دروغگو بپرسد، او چون دروغگوست، بجاي دَرِ آزادي، دَرِ اعدام را نشان خواهد داد لذا او برعكسش كرده، از در ديگر خارج مي شود. و اگر از دربان راستگو بپرسد، چون او راستگوست، عين عبارت دروغِ دروغگو را بيان خواهد كرد و خواهد گفت: اگر از آن شخص (دروغگو) بپرسي فلان در را نشان خواهدداد و چون دروغگو، دَرِ اعدام را بجاي دَرِ آزادي معرفي خواهد كرد و عين گفته او رانيز راستگو تكرار كرده، مرد محبوس آنرا برعكس نموده از در آزادي خارج خواهد شد

[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:معما, ] [ 18:50 ] [ zahra ] [ ]
سه درس از یک دیوانه

 آورده‌اند که شیخ جنید بغدادی، به عزم سیر، از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.پ

شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند: او مردی دیوانه است.

گفت: او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و سلام کرد.

بهلول جواب سلام او را داد و پرسید: چه کسی هستی؟

عرض کرد: منم شیخ جنید بغدادی.

فرمود: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟

عرض کرد: آری..

بهلول فرمود: طعام چگونه میخوری؟

عرض کرد: اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم.

بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود: تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی؟ در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی. سپس به راه خود رفت.

مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.

خندید
و گفت: سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.

بهلول پرسید: چه کسی هستی؟

جواب داد: شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.

بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟

عرض کرد: آری. سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.

بهلول گفت: گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمی‌دانی. سپس برخاست و برفت.

مریدان گفتند: یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟

جنید گفت: مرا با او کار است، شما نمی‌دانید.

باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟

عرض کرد: آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد.

بهلول گفت: فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی. خواست برخیزد که جنید دامنش را بگرفت و گفت: ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.

بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است واصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.

جنید گفت: جزاک الله خیراً!

و ادامه داد:در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درستباشد وگرنه هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.

ودر خواب کردن
این‌ها که گفتی همه فرع است؛اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسدهیچ بشری [دوست، همسر، فرزند، والدین، همکار، ....] نباشد.

[ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:مطالب خواندنی, ] [ 18:34 ] [ zahra ] [ ]
به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي

 

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
اوني که زود ميرنجه زود ميره، زود هم برميگرده. ولي اوني که دير ميرنجه دير ميره، اما ديگه برنميگرده ...

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
رنج را نبايد امتداد داد بايد مثل يک چاقو که چيزها را مي‏بره و از ميانشون مي‏گذره از بعضي آدم‏ها بگذري و براي هميشه قائله رنج آور را تمام کني.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
بزرگ‌ترين مصيبت براي يک انسان اينه که نه سواد کافي براي حرف زدن داشته‌باشه نه شعور لازم براي خاموش ماندن.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
مهم نيست که چه اندازه مي بخشيم بلکه مهم اينه که در بخشايش ما چه مقدار عشق وجود داره.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
شايد کسي که روزي با تو خنديده رو از ياد ببري، اما هرگز اوني رو که با تو اشک ريخته، فراموش نکني.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهميت
وانايي عشق ورزيدن؛ بزرگ‌ترين هنر دنياست.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
از درد هاي کوچيکه که آدم مي ناله؛ ولي وقتي ضربه سهمگين باشه، لال مي شه.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
اگر بتوني ديگري را همونطور که هست بپذيري و هنوز عاشقش باشي؛ عشق تو کاملا واقعيه.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
هميشه وقتي گريه مي کني اوني که آرومت ميکنه دوستت داره اما اوني که با تو گريه ميکنه عاشقته.

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
کسي که دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همين بيشتر از اينکه بگه دوستت دارم ميگه مواظب خودت باش.
[ سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:مطالب خواندنی , دل نوشته, ] [ 15:59 ] [ zahra ] [ ]
دایره های روح......خیلی با ارزشه بخون حتما!

 افلاطون گفته روح دایره است;

من دایره های روحم را کشف کردم
5 دایره دور روحم کشیدم
و خودم را مرکز این دایره ها قرار دادم
مگر نمی خواستم خودم را کشف کنم؟؟؟
پس مرکز آن دایره ها خودم بودم
در دایره اول نام افردی را نوشتم که حال و هوای خوبی به من میدهند
و در دایره پنجم که دورترین دایره به مرکز بود
نام کسانی که از دنیای من فاصله دارند و بیش ترین کشمکش را با آن ها دارم




ادامه مطلب
[ دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:, ] [ 18:37 ] [ zahra ] [ ]
سه گانه های زندگی.......

 سه چیز در زندگی پایدار نیستند



رویاها


موفقیت ها


شانس






سه چیز در زندگی قابل برگشت نیستند


زمان


کلمات

موقعیت





سه چیز در زندگی انسان را خراب می کنند




الکل


غرور

عصبانیت





سه چیز انسانها رو می سازند




کار سخت


صدق و صفا


تعهد





سه چیز در زندگی خیلی با ارزش هستند




عشق





اعتماد به نفس




دوستان





سه چیز در زندگی هستند که نباید از بین بروند







آرامش




امید



صداقت

[ دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:, ] [ 18:33 ] [ zahra ] [ ]
جالبه نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

Arrow جالبه نه!!!!!!!جالب است هواپيمای جاسوسی آمريکا با اين همه سيستم رادار گريز و... شناسايی و شکار می‌شود

ولی کاروان مواد مخدر وارد کشور می‌شود.....................




جهان سوم کجاست؟
جهان سوم جاییست که اگه یه زن به شوهرش خیانت کنه سنگسارش می کنن اما اگه یه مردبه زنش خیانت کنه به زنش میگن بیشتر به شوهرت برس !!!






رتبه اول سوانح رانندگی دنیا رو داریم ولی تا سپر دو تا ماشین میخوره به هم 2000 نفر جمع میشن با تعجب نگاه میکنن!







یه يخچال نو خريدم، يخچال قديميه رو گذاشتم دم در روش نوشتم:
رايگان هركسي خواست، ببره!
هر روز ميومدم مي ديدم يخچال سر جاشه!
دو سه روز گذشت ديدم اينطوريه، رو يخچال نوشتم:
براي فروش، 50000 تومان!
فردا صبحش اومدم ديدم يخچال رو دزديدن!





تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی! یکی دیروز و یکی فردا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!     


ادامه مطلب
[ دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:, ] [ 18:28 ] [ zahra ] [ ]

صفحه قبل 1 صفحه بعد

لینک باکس